دل نوشته یک همشهری

ساخت وبلاگ
روزهایی که گذشت روزهای سخت و دردناکی بودند.سردی هوا استخوانهای بدنت را می سوخت و اعصابت را بهم میریخت.در دل میگفتم آخر چرا .برف و باران جایی دیگر باشد و سرمایش برای ما.همیشه به این فکر میکردم که آیا خدا هم به ما پشت کرده .این چند روز قاسم آباد خلوت بود دیگر آن حس خوب و یکدلی کشاورزانی که جلوی مغازه رمضان محمد و محمدرضا علی آقا برای آینده شان برنامه ریزی میکردند نبود .آنها پژمرده رو به آسمان داشتند و با خود می گفتند زمستان دارد تمام میشود ولی هنوز بارونی قاسم آبادی ها...
ما را در سایت قاسم آبادی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghasemabadiha بازدید : 19 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:32